قسمت آمارگیر "وبگذر "وبلاگ هزاردستان رو چک کردم که، رسیدم به یک وبلاگ از چند تا بچه مشهدی، که با لهجه مشهدی مطالبشون مینویسند...خیلی جالب بود... وقتی که با این لهجه خوگرفته باشی و بفهمی،میدونید من چی میگم،دیگه بیشتر توضیح نمیدم و یه مطلب زیبا و طنز این وبلاگو اینجا میگذارم،لطفا با لهجه مشهدی ب ِخَنِنٌ!
-------------------------------------------------------------------------
غیرت هاشم دایناسور!!!
پیریروز دلم بره هاشم دایناسور خیلی تنگ رفته بود، گفتم برم در خانشان با هم بکنزم برم یگ دوری بزنم. بره همی ماشینه گذاشتم دم خانه و گفتم بهتره با موتور هاشم برم. خیلی وخت بود که پش موهامه هوا خوری نبرده بودم. خلاصه رفتم در خانه هاشم و با هم راه افتادم برم طرفای طرقبه. اونجه یگ آبمیوه فروشیه دیونه ای دره که با مو ریفیقه و هر دفعه مرم اونجه از ما پول نمیگیره. هموجو که تو بلوار ویکیل آباد داشتم مرفتم دیدم از عقب یگ پجو 206 دره میه. گفتم هاشم راه به ای یرگه نده یگ کم حال کنم. هاشمم کیشید سمت چپ و پجو هم هموجو هی چراغ مداد. خلاصه هموطور یک کم حال کردم و بعد هاشم گفت داش ممد فک کنم حالیش رفته با کی طرفه. بسشه؟ مویم گفتم: ها قنار جان. به اندازه کافی به گ... رفت. بکیش کنار را بده بهش. هاشمم کیشید کنار و پجو آمد رد بره که هموجو که داشت رد مرفت شیشه شه داد پایینو گفت: هو اوشکول خواهرتو ... . هاشمه میگی یگ دفه دیونه رفت. گفتم: داش هاشم مویو تو که خواهر ندرم بیخیالش برو. هاشم گفت: مو خواهر ندرم؟ کی گفته؟ مویه پدسگ خواهر ندرم؟ خدا بیامرزش. اتفاقا مو رو او بیشتر تعصب درم. بعدم یکدفعه گازره گیریفت و گفت الان میگیرمش بهش حالی کنم. گفتم: هاشم جان مو که از بچگی تو ره مشنسم تو هیچ وخت خواهر ندشتی که. ننتم که هنوز بچه بودی خدابیامرز رفت. گفت: تو فک کردی بیری چی ننم مرد؟ بره که سر زای خواهرم از دنیا رفت. گفتم پس خواهرت کو؟ گفت: خوب مادرم که سر زا رفت خواهرمم همو موقع زا مرد. بره همی مو نمذرم روح او مرحوم فک کنه برارش بی غیرت بوده. خلاصه ای ره گفت و رفت چفت پجو و به مو گفت ممد گفتم 3 فرمونه ره بگیر. بعدم گفت 1... 2 ... 3 و یکدفگی موتوره ول کرد و از هم شیشه پجو پیرید تو ماشین و مویم سریع فرمونه گیریفتم و طیبیعیش کردم. هاشم همچی که پیرید تو چنگ زد تو موهای سوسولیه بچگه و سرشه همچی محکم به شیشه او ور کوبید که شیشه شگست و تیریش تیریش رفت. بچگه هم فک کنم بیهوش رفته بود از ترس. شایدم چون سرش ضربه خورده بود بیهوش رفته بود. هاشم با یگ دست فرمونه گیریفته بود وبا دست دیگش در طرف رارنده ره وا کرد و موخاست بچگه ره پرت کنه پایین که یک دفعه بهوش آمد و هاشمه یک کم کیشید و خودشم کیشید تو و دره بست. همی که دره بست پش موهای هاشم لای در گیر کرد. هاشم از درد به خودش پیچید و یگ دادی زد که نیزدیک بود مو و موتوره پرت کنه او ور. هاشم سریع دره وا کرد و پش موهاشه از لای در آزاد کرد و یگ مشت زد تو کله بچگه که باز طرف بیهوش رفت. داشتم نزدیک پل پرتویی مرفتم. گفتم هاشم الان تصادف مکنین. ول کن بیا ایور. هاشمم تا دید یرگه بیهوشه جلدی از پنجره ایور آمد و خودشه به موتور رسوند و سوار رفت. بچکه هم که بیهوش بود با هم ماشیناش از پل پرت رفتن پایین و بعدم منفجر رفتن. هاشم گفت حقش بود. خوارجان غیرت برارته دیدی؟ بعدم به مو گفت: فک کنم روح خدابیامرزش الان شاد رفت. بعدم با هم رفتم همو آبمیوه فروشی و جاتان خالی چی حالی داد.
ممدتاکسی
www.javadha.persianblog.ir